به گزارش مردم فردا،ساعت۱۹:۲۰ دوشنبه بیست و یکم شهریور ساکنان طرشت چشمشان به صحنه دردناکی افتاد. دختری جوان از یک باشگاه ورزشی خارج شده و درحالیکه منتظر ماشین بود، جوان موتورسواری به او نزدیک شد و روی وی اسید پاشید و فرار کرد.
دختر جوان وحشتزده فریاد میزد و کمک میخواست و شاهدان به کمکش رفتند و همزمان با پلیس و اورژانس تماس گرفتند. با حضور اورژانس، دختر جوان به بیمارستان انتقال یافت و تیمی از مأموران کلانتری ۱۱۸ ستارخان تحقیقات برای شناسایی و دستگیری اسیدپاش را آغاز کردند. مأموران در ابتدا به سراغ دختر جوان که از ناحیه سر، صورت، دست و کمر دچار سوختگی شده بود، رفتند و به تحقیق از او پرداختند.
وی گفت: برای ثبتنام به باشگاه ورزشی که در نزدیکی خانهمان بود رفتم و پس از ۱۰دقیقه از باشگاه خارج شدم. کنار خیابان بودم که ناگهان جوانی که سوار بر موتور بود به سمتم آمد و به روی من اسید پاشید. ابتدا تصور کردم که او به شوخی به رویم آب ریخته اما وقتی احساس سوختگی کردم فهمیدم که محتویات ظرف، اسید بوده است.
وی ادامه داد: پسر جوان را نمیشناختم و نمیدانم انگیزه او چه بوده است.
پایان فرار اسیدپاش
دقایقی از حادثه اسیدپاشی میگذشت که به مأموران خبر رسید پسری جوان که دچار سوختگی شده برای درمان به یکی از مراکز درمانی مراجعه کرده و وقتی مسئولان اورژانس متوجه شدند سوختگی او بهخاطر اسید است پلیس را در جریان قرار دادهاند. با دستگیری پسر جوان معلوم شد که وی همان موتور سوار اسیدپاش است که خودش هم در این حادثه صدمه دیده بود.
متهم پس از درمان اولیه سوختگیهایش دستگیر شد و صبح دیروز برای تحقیق به دادسرای جنایی تهران انتقال یافت. او وقتی پیش روی قاضی ساسان غلامی، بازپرس شعبه سوم قرار گرفت مدعی شد که قصد داشته به روی خودش اسید بپاشد اما ناگهان دختر جوان سر راهش قرار گرفته و به اشتباه به روی او هم اسید پاشیده است، درحالیکه قصدی نداشته به کسی آسیب برساند.
او مدعی شد که دختر جوان را نمیشناخته و هرگز او را ندیده است. متهم که رفتار عجیبی داشت با دستور بازپرس جنایی تهران بازداشت شد و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفت.
رویای شاعری
جوان اسیدپاش متولد سال ۶۴ است و میگوید تا به حال پایش به کلانتری و اداره پلیس بازنشده و سابقهدار نیست. او حرفهای عجیب و غریبی میزند و مدعی است که شیشه و گل مغزش را نابود کرده و حافظهاش را هم از دست داده است. لحظهای آرام و قرار ندارد و نمیتواند روی صندلی بنشیند. گاهی به در و دیوار شعبه بازپرسی نصب شده خیره میشود و با خودکاری که روی میز است چیزی روی دستش مینویسد و گاهی نیز به فکر فرو میرود و چیزی نمیگوید. گفتوگو با او را بخوانید.
چه چیزی روی دستت نوشتی؟
شعری که روی تابلو نوشته شده است را روی دستم نوشتم تا حفظش کنم. چون خیلی شعر قشنگی است. آخر میدانید من عاشق شعر هستم. ریا نباشد خودم هم گاهی شعر میگویم. البته هر وقت شیشه یا گل میکشم طبع شعرگوییام گل میکند. آرزویم این است که روزی یک شاعر مشهور شوم!
پس چرا معتاد شدی؟
روزگار مرا به اینجا کشاند. از وقتی پدرم را از دست دادم دچار افسردگی شدید شدم. سال۹۹ بود که پدرم فوت شد و من از آن موقع هم مواد مصرف میکنم و هم قرصهای آرامبخش.
قبل از آن هم به شعر و شاعری علاقه داشتی؟
بله.
با دختری که به روی آن اسید پاشیدی چه اختلافی داشتی؟
هیچ اختلافی. من اصلا او را نمیشناختم.
پس چرا به روی او اسید پاشیدی؟
باور کنید اصلا متوجه نشدم. قصدم آسیب رساندن بهخودم بود که از شانس بد دختر جوان، به روی او هم اسیدپاشیده و مصدوم شد. فکر میکنم لحظهای که روی موتور بودم و میخواستم به روی خودم اسید بپاشم همزمان از کنار دختر جوان رد شدم و همین باعث شد که بخشی از اسید هم به روی او پاشیده شود.
چرا قصد داشتی به روی خودت اسید بپاشی؟
ورشکست شده بودم. (متهم سپس شروع به تعریف کردن ماجرایی میکند که احتمالا زاییده تخیلاتش است) راستش من در کار واردات لوازم یدکی ماشین بودم و یک محموله بزرگ را وارد کشور کرده بودم. قاچاق نبود اما نمیدانم چرا این محموله را توقیف کردند. این اتفاق باعث شد ضرر ۹-۸ میلیارد تومانی به من وارد شود. من هم که بهشدت از این اتفاق ناراحت بودم، مواد خریدم و مصرف کردم. سپس قرصهای آرامبخش خریدم و از خانه بیرون زدم. نمیدانم چطور و از کجا اسید خریدم تا بهخودم آسیب بزنم.
حتی نمیدانی چطور اسید تهیه کردهای پس چطور معامله میلیاردی انجام داده بودی؟
وقتی همزمان مواد میکشم و قرص مصرف میکنم مغزم قفل میشود و حافظهام را از دست میدهم. انگار یک انسان بیمغز و بیعقل هستم. چیزی یادم نیست، فقط لحظهای را بهخاطر دارم که احساس سوختگی کردم. آنجا بود که بهخودم آمدم و گفتم خدایا اشتباه کردم. انگار از یک خواب عجیب بیدار شده بودم و بعد سراسیمه خودم را به مرکز درمانی رساندم تا از این وضعیت و درد و سوختگی خلاص شوم. اما بعد دستگیرم کردند و گفتند به روی دختری اسید پاشیدی.
سابقه داری؟
نه نخستین بار است که پایم به دادسرا و کلانتری باز شده است.
چقدر درسخواندهای؟
فوق دیپلم صنایع دارم. در ایران مدرکم را گرفتهام.
مگر در کشور دیگری هم درس خواندهای؟
نه اما دلم میخواست به آمریکا سفر کنم و در یکی از دانشگاههای معتبر آنجا هم درس بخوانم و پروفسور شوم!
چه آرزوهای عجیبی داری. گفتی معامله میلیاردی انجام داده بودی. سرمایهاش را از کجا آورده بودی؟
متهم میخندد و پاسخ این سؤال را نمیدهد.