به گزارش مردم فردا،جوان 33 ساله که به اتهام سرقت کامپیوتر خودروها در مشهد دستگیر شده بود، در حالی که از شدت خماری نمی توانست پلک هایش را باز نگه دارد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: در یک خانواده هشت نفره به دنیا آمدم و تا مقطع راهنمایی تحصیل کردم و بعد از آن شاگرد یک نقاش ساختمان شدم. این حرفه را به خوبی آموختم به طوری که می توانستم مخارج اعضای خانواده ام را تامین کنم چرا که پدرم از کار افتاده بود و مادرم نیز توان کارکردن نداشت اما بر اثر معاشرت با دوستانی که معتاد بودند، من هم به مصرف موادمخدر آلوده شدم و خیلی زود به استعمال شیشه و کریستال روی آوردم به طوری که دیگر توان کارکردن نداشتم و به ناچار با خرده فروشی موادمخدر روزگارم را می گذراندم تا این که چند سال قبل به جرم حمل موادمخدر روانه زندان شدم ولی به خاطر آن که سابقه ای نداشتم، بعد از مدتی عفو و از زندان آزاد شدم. با وجود این، خیلی زود سختی های زندان را فراموش کردم و دوباره به مصرف موادمخدر روی آوردم. باز هم روزهای تلخ زندگی تکرار شد و من به خاطر شیوع کرونا همان درآمد اندکم را از دست دادم به گونه ای که نمی توانستم مخارج اعتیادم را تامین کنم در همین روزها دوباره دستگیر و راهی زندان شدم. این بار با خودم عهد کردم که دیگر به دنبال موادمخدر نمی روم و دور خلاف را خط می کشم اما بعد از آزادی باز هم شیطان به سراغم آمد و سه روز بعد از آزادی سر از پاتوق های مصرف موادمخدر درآوردم. در این میان با جوانی به نام «حمید» معاشرت کردم که همسایه دیوار به دیوار ما بود و چند روز قبل از من از زندان آزاد شده بود. او هم مانند من سرپرست خانواده اش بود و شیشه مصرف می کرد. وقتی گفت وگوهای ما به اوضاع مالی کشید، هرکدام از بیکاری و کمبود کار نالان بودیم چرا که حمید هم در زمینه لوله کشی ساختمان فعالیت داشت و نمی توانست حتی هزینه های اعتیادش را تامین کند، این بود که تصمیم گرفتیم در مناطق بالای شهر سرقت کنیم. حمید قبلا در تعمیرگاه خودرو کار می کرد و به راحتی می توانست کاپوت خودروهای دارای دزدگیر را هم باز کند. آن شب به سراغ یکی دیگر از دوستانمان رفتیم و موتورسیکلت او را به امانت گرفتیم. سپس دو نفری راهی کوچه و خیابان شدیم و در حالی که کامپیوتر دو خودرو را سرقت کرده بودیم، ناگهان در محاصره نیروهای کلانتری آبکوه قرار گرفتیم و دستگیر شدیم آن جا بود که فهمیدم موتورسیکلت دوستم نیز سرقتی است. حالا هم دیگر تحمل روزهای تلخ زندان را ندارم و بسیار پشیمانم، چرا که موادمخدر عقلم را زایل کرده بود و نمی توانستم تصمیم درستی در زندگی بگیرم. با آن که بیش از سه دهه از عمرم گذشته است اما به خاطر اعتیادم هرگز نتوانستم ازدواج کنم و اکنون نیز در حالی باید برای سومین بار راهی زندان شوم که خواهرم نیز به تازگی ازدواج کرده است و همسرش از اوضاع آشفته زندگی ما خبر ندارد.
با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) بازجویی های تخصصی از این سارق جوان برای کشف سرقت های احتمالی دیگر او در حالی آغاز شد که آثار خودزنی های وحشتناک و خالکوبی با تصاویر گوناگون روی اندامش خودنمایی می کرد.