به گزارش مردم فردا،اکثر فیلم های زیرژانر خانه های جن زده نیز در مورد گروهی از شخصیت هاست که به شکلی ماوراءالطبیعه در وحشت فرو می روند، تا اینکه رفته رفته معمای ماجرا را حل کرده و عامل اصلی این ترس و وحشت را کشف می کنند. وقتی مفهوم داستان ساده و سرراست باشد، فیلمسازان می توانند تلاش بیشتری روی شخصیت پردازی و تمرکز روی فاکتور ایجاد ترس داشته باشند. موضوع دوم، به طور ویژه، مهم ترین نقش را در ارزشمندسازی کلی تجربه ترس فیلم دارد. فراهم کردن یک ترکیب خوب از تعلیق، کشتار و تهدیدی شیطانی و تاریک بیشترین اهمیت را در ساخت یک فیلم ترسناک موفق دارد. برای ۱۰ فیلمی که در ادامه خواهند آمد، ساده نگه داشتن و تمرکز اصلی روی یک موضوع واحد و خاص باعث شده که جذابیت فیلم ها دو چندان شود.
The Hitcher (1986)
هیچ فیلمی به اندازه این فیلم کلاسیک دهه هشتادی نشان نمی دهد که چرا سوار کردن یک مسافر سر راهی ایده خوبی نیست. در فیلم The Hitcher، روتگر هاور در نقش جان رایدر سایکوپات در مسیر بی نقص یک شخصیت شیطانی گام بر می دارد. وقتی شخصیت جیم هالزی این اشتباه تغییر دهنده مسیر زندگی اش را مرتکب شده و رایدر را سوار می کند، زندگی او به سرعت زیر و رو می گردد، بعد از آنکه در یک بازی ترسناک موش و گربه با این قاتل مرموز گرفتار می شود. در اینجا هیچ دلیل واضحی برای آدم آزاری پرخشونت رایدر دیده نمی شود. تنها چیزی که برای هالزی اهمیت دارد، خلاص شدن از دست رفتارهای خشن این مسافر سرراهی است.
نداشتن انگیزه و تاکید روی تعقیب و گریز، به جای داستان گذشت و توسعه شخصیت، باعث می شود که این فیلم پرتنش سرعت روایی بالایی داشته و یک مطالعه موثر در داستان سرایی مینیمالیستی باشد که به خوبی باعث ایجاد حس تعلیق و تنش می شود. اوج پر از اکشن فیلم از فاکتور ترس آرام سوزی که فیلم تا آن نقطه ایجاد کرده نهایت استفاده را می بردو سکانس پایانی نیز از لحاظ شماتیک بی نقص است، به خاطر جذابیتی که دو شخصیت اصلی بین خود دارند. تصویر بهت زده کاپیتان استریج در سکانس پایانی، نمایانگر موثری از حس وحشت و ترسی است که مخاطب در این لحظه از فیلم تجربه می کند. اگر این فیلم بیش از این روی مسائل پیچیده متمرکز می شد، بدون شک بخش پایانی داستان نمی توانست تا به این اندازه موثر باشد.
It Follows (2014)
پرداختن به یک موجودیت ترسناک که از طریق تماس جنسی منتقل می شود، در زمان انتشار فیلم It Follows در سال ۲۰۱۴ اصلاً انقلابی به نظر نمی رسید. اما در نگاه دوم، با مفهومی به شدت ساده مواجه می شوید که با موفقیت داستان را پیش می برد، بدون اینکه پیچیدگی یا پیچش داستانی خاصی در روایت ماجرا باشد. یک هویت مرموز و قاتل در تلاش برای پیدا کردن و کشتن قربانی است. برای شخصیت اصلی جی، وی بعد از خوابیدن با مردی که قبلاً به هدف این موجودیت قاتل تبدیل شده، به قربانی جدید آن تبدیل می شود. اگر این موجود مرموز به اندازه کافی قربانی خود را تعقیب کند، جی نیز همان سرنوشتی را پیدا خواهد کرد که دیگر قربانی ها تجربه کرده اند.
در کل، این فیلم یک اثر ترسناک موثر با سرعت روایت مناسب است که درماندگی و تلاش های ناامیدانه شخصیت اصلی برای خلاص شدن از دست این هیولای تغییر چهره دهنده، پیش از اینکه خیلی دیر شود، را روایت می کند. دیوید رابرت میچل، کارگردان فیلم، در مسیر داستان با یک سری از کلیشه های ژانر وحشت بازی می کند تا در نهایت به اوج جذاب داستان می رسد. این فیلم چهار سال پس از فیلم تحسین شده دیگر میچل به نام The Myth of the American Sleepover منتشر شد. علیرغم تفاوت شدید ژانر دو فیلم، هر دوی آن ها به تم های مشابهی از خشم و هویت جنسی نوجوانان می پردازند. برای میچل، این دو فیلم، قدرت و ارزش او به عنوان کارگردانی که با بودجه هایی اندک کار می کند را ثابت کرده اند.
۸ فیلم ترسناک پر از استرس و التهابی که هنگام تماشایشان از وحشت عرق خواهید کرد
Cujo (1983)
علیرغم طبیعت خوش مشرب و دوست داشتنی شان، در این اقتباس از رمان ترسناک استفن کینگ، از نژاد سگ سنت برنارد با اثری بسیار تکان دهنده و ویرانگر استفاده شده است. داستان فیلم Cujo در مورد سگی است که در ابتدای داستان یک سگ بزرگ مهربان است، یک سگ خانگی دوست داشتنی که اشتباه بزرگ تعقیب کردن یک خرگوش را مرتکب شده و وارد یک غار مرموز می شود. در آنجا، یک خفاش هار او را گاز گرفته و او را نیز به این بیماری مبتلا می کند. دیگر لازم به گفتن نیست که پس از این ماجرا، روزهای کوجو به عنوان یک عضو قابل اعتماد در خانواده ترنتون به سرعت به پایان می رسد. و این کل داستان فیلم Cujo است: سگ بزرگی که هار می شود. این فیلم ساختاری تقریباً شبیه فیلم های اسلشر دارد، در حالی که این سگ دیوانه شده دائماً شخصیت های جانبی را به ترسناک ترین شکل ممکن کشته و از هم می درد.
در نهایت، پسر و مادر خانواده ای که پیش تر کوجو را یکی از اعضای خانواده خود می دانستند در داخل ماشینی گرفتار می بینند که سگ هار قصد وارد شدن به آن را دارد. این بخش از فیلم بسیار کلاستروفوبیک و ناخوشایند است که در آن تنش به سرعت بالا می گیرد. از بازی به شدت وحشت زده دی والاس در نقش دونا ترنتون تا بدلکاری های متعددی مرتبط با سگ داستان، این فیلم از آن فیلم هایی است که شاید احمقانه جلوه کند اما می توان آن را اقتباسی موثر از یکی از محافظه کارانه ترین تلاش های استفن کینگ در زمینه نوشتن داستان های ترسناک دانست.
Open Water (2003)
داستان واقعی و ترسناک تام و ایلین لونرگان الهام بخش ساخت این فیلم بسیار ترسناک با بودجه ای اندک بود. لونگرن ها در جریان یک غواصی در دریای مرجانی در استرالیا در سال ۱۹۹۸ رها شدند. زمانی که تیم متوجه گم شدن آن ها شد، این دو دیگر کاملاً از دیدشان دور شده بودند. در فیلم Open Water، سوزان واتکینز و دانیل کینتنر نیز خود را در شرایطی کاملاً مشابه می یابند، زن و شوهری که پس از جدا شدن احمق گونه از دیگر اعضای گروه در جریان یک غواصی تفریحی، جا گذاشته می شوند. از آن به بعد، شاهد وضعیت این زوج هستیم، در شرایطی که لحظه لحظه سرنوشتی تاریک به آن ها نزدیک تر می شود. به هیچ عنوان در این فیلم خبری از وحشت های متمرکز بر جامپ اسکر نیست اما Open Water به خوبی ترس تنها بودن در دل دریا را به نمایش می گذارد.
گرسنگی و دیوانگی که رفته رفته این دو شخصیت را به بند می کشد، همراه با کوسه های گرسنه ای که دورشان پرسه می زنند، تماشای این فیلم را به تجربه ای تلخ و دشوار تبدیل می کند. در کل، در اینجا با یک تریر بسیار ساده اما به شدت موثر مواجه هستیم. نداشتن هیچ داستان پردازی واقعی بعد از اینکه زوج داستان خود را در دل دریا تنها می بینند، به وحشت بی هدفی که این دو خود را ناگهان در آن می یابند می افزاید. تنها کاری که مخاطب می تواند بکند این است که از اعضای گروه عصبانی باشد که تازه بعد از بازگشت به خشکی متوجه می شوند که این زوج را در دل دریا جا گذاشته اند، اما دیگر عصبانیت از آن ها نیز فایده ای ندارد.
Goodnight Mommy (2014)
این فیلم ترسناک اتریشی که در سال ۲۰۱۴ ساخته شد، به ترس دو پسربچه دوقلوی ۱۰ ساله می پردازد که مادرشان از یک جراحی صورت عمده به خانه باز می گردد. در طول فیلم، این دو پسربچه شروع به ظنین شدن به زنی می کنند که صورتش زیر آن همه بانداژ مخفی شده و فکر می کنند مادرشان نیست. چنین مفهومی برای یک فیلم ترسناک به شدت وحشت زاست، در حالی که مخاطب رفته رفته گذشته تاریک این خانواده را کشف می کند. اگر چه روایت کلی و اصلی داستان در فیلم Goodnight Mommy ساده است اما ماجراجویی هایی که شخصیت ها دارند و پیچش داستانی پایان داستان، باعث می شود که کاملاً غافلگیر شویم.
در این فیلم شاهد نوعی از داستان پردازی هستیم که باعث می شود تماشای دوباره فیلم برای دیدن سرنخ های بسیاری که در طول داستان کاشته شده تضمین شود. مخاطب در تماشای این فیلم به سفری برده می شود که وقتی در پایان همه چیز فاش می شود، تمام ماجرا منطقی جلوه می کند اما هنوز هم در آن لحظه پایانی، مخاطب در بهت و حیرت فرو رفته است. تاکید روی دیدگاه بسیار ساده کودکان داستان، تاثیر بیشتری به این عوامل شوکه کننده اضافه می کند. بدین ترتیب، یک داستان پردازی کاملاً ساده و سرراست به یک سری ترس های غیرمنتظره و تکان دهنده منجر می شود. این فیلم که نویسندگی و بازی های آن در حد اعلا بود، سال گذشته در قالب یک فیلم هالیوودی بازسازی شد اما با تغییر فرمول وحشت زایی داستان، هرگز نتوانست به تاثیرگذاری فیلم اورجینال نزدیک شود.
Hell Fest (2018)
در یک طعنه به شدت بیرحمانه، یک پارک سرگرمی با تم وحشت به منظر برخی از واقعی ترین وحشت ها، در این شاهکار ترسناک کمتر دیده شده منتهی می شود که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. با بازگشت به رویه فیلم های اسلشر کلاسیک، فیلم Hell Fest داستان یک قاتل خونخوار با نام «دیگری» را روایت می کند. همانند بسیاری از اسلشرهایی که قبل از این فیلم ساخته شده اند، دیگری نیز علاقه خاصی به سلاخی کردن نوجوانان دارد. برای شخصیت های ناتالی و بروک، حضور این قاتل به شکل غیرمنتظره ای، فستیوال جذاب آن ها را به یک کابوس مرگبار تبدیل می کند. مدت زمان زیادی طول می کشد تا قاتل داستان بتواند قربانیان بسیاری را روی هم تلنبار کند اما وقتی این کار را می کند، یک مسیر هیجان انگیز را طی کرده و در نهایت به یک اوج شبه هزارتو می رسیم که جذابیت داستان را دو چندان می کند.
فیلم Hell Fest بارها به کلیشه های بی معنی مترادف با ژانر اسلشر ارجاع می دهد، و از آن ها برای ایجاد تاثیری ترسناک پس از شروع کشتارها استفاده می کند. در زمان انتشار، این فیلم مورد توجه منتقدان قرار نگرفت و بسیاری از نقدها به داستان پردازی های اندک و استفاده از کلیشه های ژانر اسلشر به عنوان نقص های اصلی فیلم اشاره کردند. اما برای طرفداران این ژانر، سادگی و سبک روایی کلاسک داستان دقیقاً همان چیزی است که باعث جذابیت فیلم می شود. از همه بهتر اینکه، یک سکانس بسیار غیرمنتظره و ویرانگر در پایان فیلم وجود دارد که بیش از پیش مخاطب را با شخصیت آدمکش داستان آشنا می کند.
The Strangers (2008)
در یک اتفاق بسیار بد برای کسانی که برای تعطیلات به یک خانه اجاره ای می روند، سه قاتل دیوانه به خانه اجاره ای زوجی به نام های کریستن و جیمز برخورد می کنند. سادگی روایت اغلب نهیلیستی فیلم The Strangers در افشاگری این موضوع است که چرا قاتلان این دو را هدف قرار داده اند. هیچ پیچش داستانی یا هدف شخصی در کار نیست و دلیل خیلی ساده است، اینکه کریستین و جیمز بیچاره آن شب در خانه هستند. تقریباً تمام فیلم یک بازی موش و گربه بدسرانجامی است که این زوج خود را در آن می بینند. این یک فیلم ترسناک پرتنش و خوش ساخت است که فضای خالی زیادی در طول ۸۰ دقیقه روایت خود ندارد. سادگی انگیزه های ترسناک شخصیت های شرور داستان، در کنار پایان به شدت تکان دهنده و ویرانگر فیلم، باعث خلق یک فیلم بسیار موثر و خالی از هر پیچیدگی واقعی می شود.
در هنگام انتشار، بسیاری از پتانسیل این فیلم برای خلق یک فرانچایز می گفتند اما ۱۰ سال آزگار طول کشید تا دنباله پربحث این فیلم از راه برسد. از بخت بد طرفداران اما این دنباله از بسیاری از عناصری که فیلم اورجینال را جذاب و موثر ساخت، دوری کرده بود. با داستانی پراشتباه و بی ثبات و یک دلیل تراشی به شدت بی کیفیت در مورد انتقامجویی کودکانه، پایان فیلم بسیاری از سینماروها و منتقدان را از داشتن یک سری فیلم ترسناک تاثیرگذار ناامید کرد.
Hush (2016)
مردان دیوانه قاتل و ماسک دار، نماد سینمای وحشت هستند. چیزی که کمتر رایج است این است که کمتر به سراغ افراد دارای نقص های فیزیکی و شناختی می روند، کسانی که حتی نمی توانند صدای نزدیک شدن قاتلشان را نیز بشنوند. در فیلم Hush، شخصیت مدی با بازی کیت سیگل یک نویسنده ناشنوای داستان های ترسناک است که خود را هدف یک مهاجم ماسک دار می یابد. با توجه به ناتوانی او در تماس با پلیس یا پی بردن به انگیزه یا هویت مزاحم خانگی، این بازی موش و گربه به سادگی با افزایش تنش همراه می شود. همه چیز وقتی شروع می شود که دوست مدی، سارا، بعد از سر زدن به خانه او، با تیروکمان مرگبار شخصیت قاتل داستان روبرو می شود. مرگ هولناک او کاملاً از چشم مدی پنهان می ماند که خیلی زود به هدف جدید شخصیت شرور و سادیستی داستان تبدیل می شود.
حال و هوای به شدت خشن و ترسناکی بر فیلم حاکم است، در شرایطی که مدی بارها و بارها توسط شخصیت شرور داستان زخمی می شود. سرعت روایت داستان در بهترین شرایط ممکن قرار دارد و تنها در نزدیک پایان داستان است که به اوج خود می رسد، همان جایی که داستان به این افزایش تنش و سرعت نیاز دارد. هم سیگل و هم جان گلگر جونیور که نقش شخصیت شرور را بازی می کند، در یکی از بهترین فیلم های ترسناک اخیرِ سینما، بازی های فوق العاده ای از خود انجام داده اند. اگر چه سال هاست که شاهد فیلم های ترسناکی در مورد هجوم به خانه ها هستیم، اما این یکی به لطف پیچش ساده اما ناتوان کننده احساسی شخصیت اصلی آن یک سر و گردن بالاتر است.
Alien (1979)
فیلم تاثیرگذار و ماندگار سال ۱۹۷۹ ریدلی اسکات، داستانی بسیار ساده تر از آن چیزی دارد که مخاطب در ابتدای فیلم انتظارش را می کشد. در فیلم Alien، خدمه سوار بر سفینه نوسترومو مرتکب اشتباهی مرگبار شده و تصمیم می گیرند به بررسی سقوط یک سفینه بیگانه بپردازند که سیگنالی از آن دریافت کرده اند. نیازی به گفتن نیست که اوضاع خیلی زود ترسناک می شود وقتی جان هرت باردار می شود. از آنجا به بعد، فیلم یک فرمت تقریباً اسلشری را دنبال می کند، پس از آنکه یک بیگانه ترسناک رفته رفته خدمه را از درون می خورد. غیر از پیچش غیرمنتظره ای که نشان می دهد یان هولم یک شخصیت انسانی آشنا و از اعضای خدمه نیست، فیلم نسبتاً سرراست است، فیلمی در مورد هیولایی که در فضا به جان شخصیت های انسانی افتاده است.
این موجود کمین کرده در تاریکی باعث می شود که سفینه حال و هوایی شبیه یک خانه جن زده داشته باشد، در حالی که می فهمیم شخصیت های داستان تحت نظر موجودی هستند که آن ها حتی توان درک کردنش را هم ندارند. در مورد شخصیت ریپلی، همچنین این فیلم یکی از ماندگارترین تجسم های دختر پایانی تاریخ سینما را پیدا می کند. در نهایت، تنها بازمانده داستان از هوش و منابعش برای غلبه بر هیولای فرازمینی استفاده می کند. در اینجا شاهد یک تریلر آرام سوز هستیم که مملو از اکشن است و بدنبال انتشارش همه را شگفت زده کرد. دنباله محبوب جیمز کامرون بر این فیلم نیز روایتی نسبتاً ساده را دنبال می کند: چه می شود اگر تعداد بیگانه ها بیش از یکی بود؟
Halloween (1978)
فیلم Halloween به عنوان یک از تاثیرگذارترین فیلم های تاریخ سینما در ژانر اسلشر کلاسیک شناخته می شود که الهام بخش ساخت فیلم های متعددی در مورد قاتلان تشنه خون در دنیای سینمای دهه ۸۰ شد، دهه ای که به شدت تحت حاکمیت ژانر وحشت قرار داشت. مایکل مایرز، همانطور که دکتر لومیس می گوید، «صرفاً یک شرور است». ما به عنوان مخاطب، هیچ درکی از اینکه چطور مغز این شخصیت آدمکش کار می کند نداریم و به ما گفته نمی شود که چرا تا به این اندازه در مقابل جراحات مقاوم و ایمن است. به گفته جان کارپنتر کارگردان فیلم، فاکتور ترس شخصیت مایکل مایرز بیشتر در نبود هیچ شخصیت مشخصی موثر است تا ویژگی های واضح یا منشاء پیچیده او و رفتارهایش.
بعد از فرار از دیوانه خانه، مایرز به خانه دوران کودکی اش در ایلینوی باز می گردد. در آنجا، او به بیرحمانه ترین شکل ممکن برخی از نوجوانان شهر را به قتل می رساند تا اینکه شخصیت لوری استرود را به عنوان هدف بعدی اش انتخاب می کند. این داستانی بسیار سرراست از یک هیولای ساکت است که به شهر آمده و همه را در وحشت فرو می برد. زیبایی این فیلم در سادگی آن است. با بودجه ای اندک، این فیلم در حفظ تعلیق موفق است، موفقیتی که با سرعت روایت هوشمندانه و موسیقی متن بی نقصش و البته حال و هوای ناخوشایند مرموزش در مورد شخصیت اصلی داستان بدست می آید.