ساخت سریالهای تلویزیونی بر اساس رمانهای پرطرفدار و مورد توجه یکی از مهمترین مسیرهایی است که از گذشته تا امروز در صنعت سرگرمی مورد توجه بوده است. رمانهایی که در این میان بر اساس درامهای حقوقی و مناسبات درون دادگاه بنا شده همواره مخاطبان را به سمت مجموعههایی سوق داده که میتوان تا آخر آنها را تماشا و حتی به دیگران نیز پیشنهاد کرد.
به گزارش مردم فردا، تازهترین اقتباس جهان سریالهای تلویزیونی، مینیسریال «اصل برائت» (Presumed Innocent) است که با پخش دو اپیزود ابتدایی کار خود را از هفته پیش از شبکه اپل تیوی پلاس آغاز کرده است. سریالی که در ۸ اپیزود توسط دیوید ای کلی و با بازی جیک جیلنهال ساخته شده است.
اتفاق مهم این سریال پیش از اینکه به موضوع آن بپردازیم، حضور جیلنهال است. بازیگر با سابقه هالیوود که بیش از سه دهه است در این عرصه میدرخشد و در سه اپیزودی که تاکنون از «اصل برائت» پخش شده نشان میدهد که همچنان میتواند اتفاقاتی متفاوتی رقم بزند. جلینهال در مسیر پیچیده داستان نقش راستی به عنوان دادیار ارشد دادستانی را بازی میکند. شخصیتی که به ناگاه با قتل کارولین (رناته رینسوه) همه زندگی او به هم میریزد. در حالی که او قرار است این پرونده را را به سرانجامی برساند پیچیدگیهای ماجرا پرونده را به جایی میرساند که در هر لحظه میتوانیم با اتفاق تازهای روبهرو شویم.
دیوید ای کلی سازنده «اصل برائت» را با سریالهای «فروپاشی» (The Undoing)، «آناتومی یک رسوایی» (Anatomy of a Scandal) و «عشق و مرگ» (Love & Death) به یاد میآوریم. البته که در میان این سریالهای کوتاه که در سالهای اخیر توجهات زیادی را به سازنده خود جلب کرده است، «دروغهای بزرگ کوچک» (Big Little Lies) حکایت متفاوتی داشت و نشان داد چرا کلی میتواند انتخابی کلیدی برای سریالهای جنایی، معمایی و در بستر روابط خانوادگی باشد. داستانهایی جنایی با ته مایه روانشناسی، حقوق و وجوه پیچیده زندگی. کلی در تازهترین ساخته خود به سراغ رمانی رفته که در دهه 1980 منتشر شده است. «اصل برائت» که در آگوست 1987 منتشر شد، یک رمان هیجانانگیز حقوقی از اسکات تورو، نویسنده آمریکایی است. این رمان اولین رمان تورو بود که در سال 1990 فیلمی با همین نام با بازی هریسون فورد و کارگردانی آلن جی پاکولا تبدیل به تصویر شد و حالا در حال تماشای آن در قالب سریال تلویزیونی هستیم.
«اصل برائت» ما را به دنیای تازهای از زندگی پر زرق و برق آمریکایی میبرد. این بار با خانوادهای روبهرو هستیم که پدر خانواده و دوستان او در دادستانی زندگی خوبی دارند و در راه عدالت فعالیت گستردهای میکنند. اما به تدریج کلی بر بستر رمان تورو همه آنچه که بافته بود را به سرعت پنبه میکند و نشان میدهد که همه ستونهای زندگیهای پر زرق و برق در حال فروپاشی است. مردی که به همسرش خیانت میکند و زنی که با آنکه از این قضیه اطلاع دارد اما ترجیح میدهد در زندگی بماند. همه اینها زمانی معنای دیگری به خود میگیرد که سریال با تلاش فراوان در گسست زمانی و همراه کردن ما با افکار شخصیت اصلی به خوبی نشان میدهد که شخصیتا راستی عاشق کارولین بوده است. همین عشق است که زمینههای دیگری از پیچیدگی داستان را به رخ میکشد.
سریال در همین سه اپیزود مخاطبش را از این سو به آن سو میکشاند. در هر لحظه میتوان منتظر بود شخصیتهای داستان در میانه اتفاقی قرار گیرند و اگر راستی از همان ابتدا مهمترین مظنون قتل کارولین است اما به تدریج احتمالا معلوم خواهد که دیگرانی هم در این ماجرا نقش داشتهاند. ما مانند نمونههای پیشینی که از دیوید ای کلی دیدهایم در اینجا هم مجبور هستیم تا قسمتهای پایانی صبر کنیم تا انتخاب آدمها و شرایطی که آنان را به این پرونده وصل میکند را تماشا کنیم. همه این اتفاقات است که «اصل برائت» را به یک سریال مورد انتظار تبدیل میکند که میتوان آن را به عنوان یک پیشنهاد خوب مدنظر قرار داد.
اما این سریال از چند ضعف رنج می برد. با آنکه سازنده همه تلاش خویش را به کار گرفته در ۸ ساعت ریتم تند اتفاقات را نگاه دارد اما گاهی سیل اتفاقات - در سه اپیزودی که تا زمان نوشته شدن این مطلب منتشر شده - در امتداد یکدیگر نیست و گویا نمیتواند آن هیجانی که چنین مجموعههایی احتیاج دارند را به طور کامل به نمایش بگذارد. «اصل برائت» در نهایت میخواهد به ما نشان دهد که جملات ابتدایی سریال از زبان راستی در سریال که کار خود را خدشه وارد کردن به اصل برائت در قانون اساسی آمریکا برای هر متهمی معرفی میکند درباره خود نیز اجرا میشود. مانند آنچه پیش از این در سریال کوتاهی مانند «دفاع از جیکوب» (Defending Jacob) دیدهایم.
این همان نقطهای است که مخاطب غوطهور در سریالهای تلویزیونی همه دلبستگیاش به «اصل برائت» را از دست میدهد. «اصل برائت» از زوایایی در همین سه اپیزود شبیه به «دفاع از جیکوب» و حتی نزدیک به «فروپاشی» است. هر چند سریال قرار است مسیر دیگری را پیش بگیرد و احتمالا ما را با روابط کارولین سورپرایز کند اما آن چیزی که در نهایت به چشم میآید الگوی ثابتی است که مانند دیگر مینی سریالهای ساخته شده در این سالها استفاده شده است. «اصل برائت» تا اینجا هنوز نتوانسته از چنگ مدل پیشتر تکرار شده فرار کند و هر چند که از نظر جلوههای بصری برای نشان دادن افکار شخصیت اصلی مسیر متفاوتی را پیش میگیرد اما در نهایت برگ ویژهای را رو نمیکند.
احتمالا برای پایان این نوشته ضمن تاکید بر اینکه فرصت تماشای این مجموعه را از دست ندهید باید این جمله را هم تاکید کنیم که «اصل برائت» در میان همه پیچیدگیهایی که میسازد ممکن است در مرحله اول مخاطبش و در مرحله بعدی شاکلههای جذابیتش را از دست دهد. نکتهای که این سریال را به یک اتفاق متفاوت تبدیل میکند. اتفاقی که محصول پیچیدگی است و این پیچیدگی ممکن است با کمک گرفتن از بستر اصلی داستان که رمان تورو است به یک پدیده یا رویدادی معمولی تبدیل شود. هر چه که هست در صنعت پر تکرار و پر هیاهوی سرگرمی میتوان «اصل برائت» را نیز در میان انتخابها قرار داد.