به گزارش مردم فردا، بابک خواجهپاشا گفت: شاید در ظاهر برخی از دوستان و مسئولان ادعا کنند که باید از سینمای اخلاقی و انسانی حمایت کرد، ولی عملا در پخش و در همراهی برای دیده شدن فیلمها، این اتفاق رخ نمیدهد. من در خوشبینانهترین حالت، حدود صد و بیست سانس در روز اکران دارم که بخشی از این سانسها را نیز سینماها برمیدارند و در کنار آن با حدود هشتصد سانس روبهرو هستیم که به فیلمهای کمدی تعلق گرفته... قطعا فیلم من با این شرایط نمیتواند با فیلم کمدی رقابت کند و اصلا امکانپذیر نیست چون وقتی زمینی که به من واگذار شده صد متر است، نمیتوانم چند تن میوه برداشت کنم چون زمین من کوچک است.
او که این فیلم را در یک حال و هوای بومی نوشته، درباره شکلگیری ایده فیلم و این که تا چه حد در نگارش آن از زیست پیرامون خود بهره گرفته، گفت: ذاتا انبان داستانی نویسندگان مجموعهای از خاطرات، زیست و اتفاقاتی است که در پیرامونشان رخ میدهد و ایده «در آغوش درخت» هم برای من جایی شکل گرفت که با خانوادهای که در آستانه طلاق بودند، روبهرو شدم. من استیصال فرزند خانواده را از این اتفاق حس میکردم و اینکه نمیتواند حرفش را به کسی بگوید و این اتفاق باعث شد ساخت فیلمی برای انتقال چنین حسی را برای خانوادههایی که در آستانه جدایی هستند، وظیفه خود بدانم تا شاید ادای دینی باشد برای فرزندان چنین خانوادههایی که هنوز نمیتوانند در این میان، تصمیمی بگیرند.
در بین همه خانوادههایی که پیرامون ما هستند، چنین خانوادههایی وجود دارد و من، در این فیلم، لحظهای به چنین شرایط و ماجرایی دقیقتر شدم و چون خیلی از خانوادهها و فرزندانشان درگیر چنین مشکلی هستند، تصمیم گرفتم در این مورد فیلمی بسازم.
کارگردان فیلم سینمایی «در آغوش درخت» در پاسخ به اینکه تغییراتی در فیلمنامه رخ داد یا خیر؟ تاکید کرد: نگارش فیلمنامه حدود یک سال و نیم طول کشید و یک سال هم به دنبال سرمایهگذار و تهیهکننده میگشتم و زمانی که فیلم به مرحله تولید رسید، هیچ چیزی تغییر نکرد.
فیلمنامههایی که از درون نویسنده نشات میگیرند و افراد زیادی در آن دخیل نیستند، فیلمنامههای بهتر و صادقتری هستند و مخاطب هم با این فیلمنامهها بهتر ارتباط میگیرد.
خواجهپاشا در مورد چگونگی انتخاب بازیگران نقش اول این فیلم گفت: بازی درخشان جواد قامتی را در فیلم «پوست» ساخته برادران ارک و بهتهیهکنندگی محمدرضا مصباح دیده بودم و دوست داشتم با ایشان کار کنم. او بازیگر توانمندی است که هنوز به حق خودش نرسیده و جا دارد موقعیتهای بهتری برایش فراهم شود.
مارال بنی آدم هم هنرمند بسیار با اخلاقی است و چند تئاتر از ایشان دیده بودم که در آنها بسیار درخشان کار کرده بود. احساس کردم چون ایشان مادر است، میتواند مادرانگی موردنظرم را در این فضا در بیاورد که همین هم شد. هر دو بازیگر بسیار همراه بودند و تحلیل درستشان از نقش موجب شد تا «در آغوش درخت» به خوبی ساخته شود.
کارگردان فیلم «در آغوش درخت» در پاسخ به اینکه بسیاری از فیلمسازها برای دیده شدن فیلمهایشان، از بازیگران مشهورتر استفاده میکنند اما او این ریسک را متحمل شده تا در اولین ساختهاش، به سراغ بازیگران توانمند اما غیرچهره برود، اظهار داشت: اکثر فیلمسازها نگران برگشت سرمایهشان هستند و به همین دلیل از این روش برای جذب مخاطب استفاده میکنند. البته مقصر هم نیستند چون میخواهند در این عرصه به فعالیت خود ادامه دهند و فیلمسازی، صنعت گرانی است. باید این حقیقت را پذیرفت که دغدغه ابتدایی سرمایهگذارها، کسب درآمد است و در سینمای مستقل هم همین رویکرد وجود دارد و نمیتوان خرده گرفت چون حضور بازیگران چهره در فروش فیلم تاثیر دارد اما من معتقدم این تابویی است که باید شکسته شود.
حداقل وظیفه ما فیلمسازان این است که هر سال چندین چهره از میان دانشجویان رشته بازیگری یا افراد خلاقی که در کلاسهای بازیگری شرکت کردهاند، به سینمای کشور اضافه کنیم تا به سینمای کشور جان تازه بدهیم، چون مردم همواره به دنبال فیلمنامههای با نگاه تازه، کارگردانانی با اجرای تازه و بازیگرانی با شیوههایی تازه هستند و من دوست دارم در فیلمهایم از بازیگران توانمند استفاده کنم.
خواجه پاشا درباره انتخاب بازیگران کودک فیلم «در آغوش درخت» هم گفت: بازیگران کودک، یکی پسر خودم بود و دیگری پسر برادرم. البته من بازیگردانی کودک را بسیار دوست دارم و در کارهای آقایان مجیدی و میرکریمی به عنوان دستیار، سعی کردم خوب بیاموزم و همچنین، خیلی علاقمندم که خودم نیز به طور مستقل در این ژانر کار کنم.
بابک خواجه پاشا در پاسخ به اینکه شما نگرانی از بابت برگشت سرمایه ندارید؟ گفت: من ساخت این فیلم را در ابتدا به خاطر دینی که احساس میکردم به جامعه خود دارم با سرمایه شخصی آغاز کردم و با فروختن سرمایههای زندگیام فیلم ساختم. در واقع کسی به من سفارش یا پیشنهاد برای ساخت فیلم نداد و من خودم فیلم را مستقل ساختم و بعد به مشارکت رسیدم و سپس آن را به ارگانهای مختلف فروختم، چون ساخت «در آغوش درخت» را وظیفه انسانی خود میدانستم. اگر ما در طول زندگیمان دو فیلم بسازیم که درد و مشکلی از جامعه را دوا کند، عاقبت به خیر میشویم و میتوانیم در آرامش زندگی کنیم.
من معتقدم اگر ما میلیاردها دلار هم داشته باشیم ولی از طریق هنر دردی را مرتفع نکرده باشیم، نمیتوانیم اسم هنرمند را برخود بنهیم و در این عرصه نباید خیلی به فکر درآمدزایی باشیم چون با هر شیوه و روشی نمیتوان هنرمند شد.
این کارگردان درباره میزان رضایت خود از وضعیت اکران اولین فیلم بلندش، گفت: هماکنون وضعیت اکران «درآغوش درخت» خیلی خوب است و احساس میکنم مردم تفاوت فیلم خوب و بد را میدانند. البته این جنس فیلمها، مخاطب خاص خودش را دارد و این قشر از جامعه هم حق دارند فیلمهای موردپسند خود را در داشته باشند. یعنی فقط نباید در سبد خانوادهها فیلمهای کمدی قرار داد. باید در نظر داشت که گاهی مخاطب درامهای اجتماعی و خانوادگی را دوست دارد. اگر تصور میکنیم که ذائقه مخاطب تغییر کرده، علتش آن است که خوراکی جز کمدی نداشته است… مثل جامعهای است که غذای اصلیاش را فست فود تشکیل داده و دیگر غذای سنتی را نمیپسندد. مخاطب امروز ما هم به چنین الگویی عادت کرده ولی وظیفه ما ساخت چنین فیلمهایی است تا سلیقه مخاطب برگردد.
در ظاهر میگویند باید از سینمای اخلاقگرا و انسانی حمایت کرد اما… / وقتی یک زمین صدمتری به من واگذار شده، نمیتوانم چند تن میوه از آن برداشت کنم!
خواجهپاشا درباره این که چرا آبی روشن (فیلم دومش که قبل از فیلم اول او به نمایش درآمد) با آن که از نظر کارشناسان فیلم خوبی بود ولی آن طور که باید دیده نشد؟، اظهار داشت: همان طور که اشاره کردم، تغییر ذائقه مخاطب یکی از دلایل این امر است. مساله دوم این است که شاید در ظاهر برخی از دوستان و مسئولین ادعا کنند که باید از سینمای اخلاقی و انسانی حمایت کرد، ولی عملا در پخش و در همراهی برای دیده شدن فیلمها این اتفاق رخ نمیدهد.
من در خوشبینانهترین حالت، حدود صد و بیست سانس در روز اکران دارم که بخشی از این سانسها را نیز سینماها برمیدارند و در کنار آن با حدود هشتصد سانس روبهرو هستیم که به فیلمهای کمدی تعلق گرفته… قطعا فیلم من با این شرایط نمیتواند با فیلم کمدی رقابت کند و اصلا امکانپذیر نیست چون وقتی زمینی که به من واگذار شده صد متر است، نمیتوانم چند تن میوه برداشت کنم چون زمین من کوچک است.
در سالهای گذشته از کدام فیلم پرفروش، چیزی به یاد ماند!؟ فقط خندهای بود و تمام شد. اما ببینیم که این فیلمها با ملت و فرهنگ ما چه کرد…
این فیلمساز گفت: البته افرادی خواهان رشد و حمایت سینمای اندیشمند هستند، ولی آنها نیز قدرت لازم را ندارند و ذاتا «قدرت پول» از همهچیز بیشتر است! زمانی که سینما فروش دارد، همه با آن همراهی میکنند ولی نگاهی به سالهای قبل بیاندازیم و ببینیم در هشت سال گذشته از کدام فیلم پرفروش، چیزی به یاد مانده!؟ فقط خندهای بوده و تمام شده. ببینیم که این فیلمها با ملت و فرهنگ ما چه کرده… باید کمی دقیق باشیم چون سینما و هنر در زمان جایگاه پیدا میکند. مگر فیلمهای عباس کیارستمی، امیر نادری، مجید مجیدی و رضا میرکریمی پرفروش بود؟ این یک واقعیت است که در تمام دوران، فیلمهای سرگرم کننده فروش بیشتری داشتهاند.
خواجهپاشا در پاسخ به اینکه در ساخت فیلم «در آغوش درخت» با چه چالشهایی رو به رو بودید، گفت: به خاطر اینکه این فیلم از قلب من زاده شده بود، در ساخت این فیلم چالش خاصی نداشتم. خدا خیلی به من کمک کرد و در تولید این کار محتاج نشدم، گرچه پول زیادی هم نداشتم و شاید هزینه ساخت این فیلم، یک پنجم فیلمهای دیگر باشد ولی واقعا چالش خاصی نداشتم و این فیلم در آرامش تولید شد.
وی در پاسخ به اینکه آیا این آرامش به این خاطر نبود که فیلم در زادگاه خودتان تولید میشد، گفت: بخشی از این آرامش شاید به همین خاطر بوده باشد.
خواجه پاشا درباره استفاده از ظرفیت سینما در شهرهای کوچک، گفت: رسالت ما پیدا کردن نخبهها در شهرهای مختلف کشور است. قرار نبود که در جامعه ما فقط شهرهای بزرگ داعیهدار هنر و فرهنگ باشند و قرار بود این فرهنگ در کشور ما گسترش داشته باشد. الان یک کودک در حواشی شهرهایی همچون یاسوج، سنندج، تبریز و ارومیه چطور میتوانند وارد سینما شود؟ اصلا کسی که در مراکز استانها نیست، کی فیلم میبیند و کدام سینما را برای تماشای فیلم دارد؟ به جز حدود شش سینما در مراکز استانها که هزینههای زیادی هم صرف ساخت آنها شده، چرا در شهرستانهای کوچک سینما وجود ندارد؟ مگر هزینه ساخت یک سینمای پنجاه نفره چقدر است که تاکنون ساخته نشده؟
او ادامه داد: مگر نه این که اکثر هنرمندان ماندگار از بطن هویت اصیل روستایی برآمدهاند، پس چرا حداقل، فیلمهای سینمایی در قالب تورهای سینمایی در این روستاها و شهرستانهای کوچک اکران نمیشود؟ واقعیت این است که کسی به دنبال پیدا کردن نخبگان ورزشی و فرهنگی در روستاها و شهرهای کوچک نیست. به عنوان مثال در شمال کشور، ما این همه شناگر داریم، اما چرا نخبه ورزش شنا وجود ندارد؟ در جنوب کشور توانایی آن را نداریم که دو نفر را به عنوان دونده راهی المپیک کنیم؟ در هیئتهای ورزشی سراسر کشور در شهرهای کوچک به دلیل نبود امکانات و نداشتن دغدغه هیچ اتفاقی رخ نمیدهد و هر روز این گنج والای کودکان و نوجوانان کشور دیده نمیشود و دغدغهای هم در این باره وجود ندارد… باید استعدادهای این کودکان و نوجوانان شناسایی شود و پرچم کشور هر روز در عرصههای مختلف همچون هنر و ورزش به وسیله همین کودکان و نوجوانان بدرخشد و بالا برود.
بابک خواجه پاشا در پاسخ به اینکه آیا رویکرد فعلی خود را در فیلمسازی ادامه خواهید داد یا ممکن است به سمت سینمای تجاری بروید؟ به صبا گفت: یک زمین کشاورزی از پدرم برای من به یادگار مانده که ترجیح میدهم در آن کشاورزی کنم و سختیها را تحمل کنم ولی هر فیلمی را کار نکنم چون حق مردم گردن ماست. البته من باید گیشه را به مضمون نزدیک کنم، چون گیشه چیز بدی نسیت ولی به هر قیمتی هم نمیخواهم صاحب گیشه شوم و همین رویکرد را ادامه خواهم داد. امیدوارم همه فیلمسازان در ساخت فیلمها به مضمون در کنار گیشه توجه کنند و به آن بپردازند.
وی در پایان درباره فعالیتهای آتی خود در عرصه فیلمسازی گفت: درحال نگارش یک فیلمنامه سینمایی هستم که بعد از اتمام کار، تولید آن را آغاز خواهم کرد.