به گزارش
مردم فردا،بخش زیادی از این امر بستگی به این دارد که آیا دولت جدید ایالات متحده میتواند از موضع ایران برای توافقاتی که دونالد ترامپ رئیسجمهور منتخب، به آنها افتخار میکند، استفاده کند یا خیر.
در ادامه این مطلب آمده است: با توجه به درگیریها در غزه و لبنان، و تبادلات نظامی مستقیم بین اسرائیل و ایران، تصور هرگونه چشمانداز امیدوارکنندهای برای خاورمیانه در سال آینده دشوار به نظر میرسد. برای بسیاری از ناظران، بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید تنها بر ابهامها میافزاید. اما در حالی که معمولاً باید بدترینها را در خاورمیانه انتظار داشت، من امکان ظهور برخی صف بندیهای مثبت جدید را میبینم.
این بدان معنا نیست که تلفات ویرانگر فلسطینیها در غزه، ویرانیها در بخشهایی از لبنان، از جمله در محلههای جنوبی بیروت، یا عزم راسخ اسرائیلیها برای اینکه هرگز دوباره به اندازه ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آسیبپذیر نباشند را نادیده بگیرم. کسانی که باید در صلحسازی مشارکت کنند، در حال حاضر فاقد اعتماد به هم هستند و این قابل درک است. اما صلحسازی احتمالاً هدف درستی برای سال آینده نیست. در عوض، تمرکز باید بر پایان دادن به درگیریهای جاری و ایجاد مبنایی برای ثبات و امنیت باشد. اگر این کار به خوبی انجام شود، پایهای برای صلحسازی مجدد ایجاد خواهد کرد.
چنین نتیجهای در صورتی محتملتر میشود که صف بندیهای جدیدی در منطقه ظهور کنند. حمله تروریستی حماس در سال ۲۰۲۳ - و به دنبال آن شلیک موشکهای متعدد به شمال اسرائیل توسط حزبالله در جنوب لبنان - اسرائیل یک کارزار نظامی را آغاز کرد که آسیب زیادی وارد کرده، اما حماس و حزبالله را نیز به شدت تضعیف نموده است. رهبران آنها، یحیی سنوار و سیحسن نصرالله، و بیشتر کادرهای رهبری آنها، اکنون از بین رفتهاند.
تضعیف نیروهای نیابتی
حماس ممکن است هنوز وجود داشته باشد، اما دیگر نیروی نظامی کارآمدی ندارد. در ۶ اکتبر ۲۰۲۳، حماس دارای پنج تیپ متشکل از ۲۴ گردان بود. امروز، دیگر هیچ واحد سازمانیافتهای ندارد. ممکن است چند هزار نفر هنوز مسلح باشند، و گروههای کوچک دو یا سه نفره میتوانند مقاومت محلی نشان دهند، اما ساختار نظامی و بیشتر زیرساختهای نظامی (انبارهای سلاح، آزمایشگاهها، تأسیسات تولید) این گروه از بین رفته است. بیش از نیمی از تونلهای حماس منهدم شدهاند و احساسات عمومی در غزه علیه این گروه تغییر کرده است، به طوری که نظرسنجی اخیر موسسه زاگبی نشان میدهد که تنها ۷ درصد از مردم غزه تمایل دارند که این گروه کنترل این منطقه را حفظ کند.
خشم نسبت به عملکرد این گروه نشان میدهد که مردم غزه خواهان پایان جنگ هستند و به احتمال زیاد از یک دولت موقت تحت نظارت یک ائتلاف بینالمللی با مشارکت عربی استقبال خواهند کرد. امارات متحده عربی قبلاً اعلام کرده که در ترتیبات انتقالی برای اداره غزه، نظارت بر بازسازی آن، تضمین نظم و قانون، جلوگیری از قاچاق، و هموار کردن راه برای حکومت نهایی فلسطینی تحت نظارت تشکیلات خودگردان فلسطینی واقعاً اصلاحطلب شرکت خواهد کرد.
با نابودی نظامی حماس و ناتوانی فزاینده آن در بازسازی خود، سال آینده یک جایگزین برای حکومت این گروه در غزه در دسترس و قابل دستیابی است. علاوه بر این، این فقط حماس نیست که تضعیف شده است. حزبالله مهمترین نیروی نیابتی ایران نیز چنین وضعیتی دارد. این گروه تمام شبه نظامیان نیابتی دیگر را آموزش داده، به توسعه توانایی آنها برای ساخت سلاحهای خود کمک کرده، به عنوان نیروهای ضربتی ایران در سوریه عمل کرده و یکصد و پنجاه هزار موشک خود را به عنوان یک عامل بازدارنده در برابر حمله اسرائیل به زیرساختهای هستهای ایران به نمایش گذاشته است. اما اکنون این عامل بازدارنده اساساً از بین رفته است.
به گفته یوآو گالانت، وزیر دفاع اسرائیل تا اوایل نوامبر، تقریباً ۸۰ درصد از موشکهای حزبالله از بین رفته است. اسرائیل رهبری این گروه را نابود کرده، فرماندهی و کنترل آن را برچیده، ارتباطات آن را تضعیف کرده و به طور کلی موقعیت آن را در لبنان تضعیف نموده است. تا اواسط نوامبر، علائمی از حرکت حزبالله و اسرائیل به سمت آتشبس وجود داشت (که با توجه به اینکه ایران باید حزبالله را حفظ کند و به آن فرصتی برای بهبود ببخشد، جای تعجب ندارد).
حداکثر فشار
حداقل، «محور مقاومت» تحت رهبری ایران ضربه بزرگی خورده است. بر این اساس، برخی از استراتژیستهای برجسته ایرانی - مانند کمال خرازی، وزیر امور خارجه سابق که به آیتالله علی خامنهای رهبر معظم ایران، مشاوره میدهد - شروع به صحبت در مورد توسعه سلاح هستهای برای تقویت بازدارندگی ایران کردهاند. اما انجام این کار با بازگشت ترامپ به کاخ سفید خطرناک خواهد بود. رئیسجمهور منتخب همواره موضعی سرسختانه در قبال ایران داشته و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل قبلاً گفته که او و ترامپ در مورد برنامه هستهای ایران «هم نظر» هستند.
از آنجایی که ترامپ خود را فردی نشان میدهد که به جنگها پایان خواهد داد، گمان میکنم که او ترجیح میدهد به جای دخالت مستقیم ایالات متحده، به نتانیاهو چراغ سبز نشان دهد تا زیرساختهای هستهای ایران را از بین ببرد و در عین حال هر گونه ابزار اضافی مورد نیاز را برای انجام این کار در اختیار اسرائیلیها قرار دهد.
با این وجود، باید به یاد داشته باشیم که سیاست ترامپ در قبال ایران «فشار حداکثری» است، استراتژیای که هدف آن نه که لزوماً تغییر حکومت، بلکه تغییر در رفتار تهران است. تصور اینکه او از تهدیدات اسرائیل و اجرای شدیدتر تحریمهای نفتی برای بررسی امکان دستیابی به توافق هستهای جدید استفاده کند، دشوار نیست. به هر حال، او بارها گفته است که انجام یک توافق با ایرانیها یکی از اهداف دوره دوم ریاستجمهوری او خواهد بود.
البته، ایرانیها در دور اول تمایل چندانی به معامله با او نشان ندادند. آنها به سیاست فشار حداکثری او با چیزی که خودشان آن را مقاومت حداکثری نامیدند پاسخ دادند - استراتژیای که شامل حملات به تأسیسات پالایشگاهی عربستان سعودی در عبقیق، مهمترین تاسیسات این کشور، حملات موشکی حوثیها به عربستان، مینگذاری نفتکشها و ایجاد مزاحمت برای کشتیها در خلیج فارس بود. در پاسخ، ترامپ در نهایت دستور حمله هدفمند به ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس ایران را صادر کرد.
تهران تا پس از پیروزی جو بایدن در انتخابات ۲۰۲۰، برنامه هستهای خود را شتاب نبخشید و حملات نیابتی علیه نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه را افزایش نداد، و اکنون نیروهای نیابتی این کشور به شکل چشمگیری غیرفعال تر از زمانی هستند که ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری خود با آنها مواجه بود.
آیا ایرانیها میتوانند با ترامپ راهی برای خروج از بن بست فعلی پیدا کنند؟ با توجه به اینکه تهران همواره استدلال کرده که «قدرتهای متکبر» - به ویژه ایالات متحده - تا زمانی که جمهوری اسلامی دیگر وجود نداشته باشد، هرگز از امتیاز دهیهای ایران راضی نخواهند شد، او ممکن است در این مرحله تمایلی به تسلیم شدن نداشته باشد. اما تهران گاهی اوقات در مواجهه با هزینهها یا خطرات بالا، سیاستهای خود را به صورت تاکتیکی تغییر میدهد. بنابراین، من تعجب نخواهم کرد اگر ایرانیها برای میانجیگری توافق با ترامپ به ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه روی آورند. با توجه به علاقه ترامپ به پوتین و تمایل پوتین به فراهم کردن شانسی برای ترامپ برای دستیابی به یک موفقیت قابل توجه با هدف محدود کردن حمایت ایالات متحده از اوکراین، روسها ممکن است با چنین چیزی همراه شوند. من مطمئن نیستم که این احتمال چقدر واقعی و معنادار باشد، اما نمیتوان آن را منتفی دانست.
طلوعی جدید؟
حتی اگر توافق بین دولت ترامپ و ایران بعید به نظر برسد، تضعیف محور ایران و تغییر موازنه قوا در منطقه، امکان صف بندیهای مجدد را فراهم میکند. فرماندهی مرکزی ایالات متحده پیش از این در همکاری سامانههای دفاع هوایی و موشکی یک ائتلاف منطقهای که شامل تمام شرکای عرب آمریکا (به ویژه سعودیها) و اسرائیلیها میشدد، موفق عمل کرده است. همکاری منطقهای یکی از اهداف اصلی دولت بایدن بود، و شایان ذکر است که در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ، صحبت از ایجاد یک اتحاد شبیه ناتو در خاورمیانه بود. روند ادغام امنیتی احتمالاً ادامه خواهد داشت و دولت جدید نیز دیدگاه خود را در مورد ادغام و توسعه اقتصادی گستردهتر - که در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ تا حدود زیادی توسط جیرد کوشنر، داماد او شکل گرفته است - ترویج خواهد کرد.
علاوه بر این، ترامپ گفته که میخواهد توافقهای ابراهیم را گسترش دهد - یعنی، عربستان سعودی را در میان کشورهایی که روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل عادی کردهاند، بگنجاند. سعودیها به دولت بایدن تصریح کردند که آماده توافق صلح با اسرائیلیها هستند، مشروط بر اینکه یک پیمان دفاعی با ایالات متحده و مسیر معتبری به سوی تشکیل کشور فلسطین تعریف شود. آیا ترامپ میتواند این الزامات را برآورده سازد؟ آیا او میتواند پیمان دفاعیای پیشنهاد دهد که برای تصویب به ۶۷ رأی در سنا نیاز دارد؟ (به این معنی که احتمالاً به موافقت حداقل ۱۴ یا ۱۵ سناتور دموکرات نیاز دارد) آیا او مایل است توافقی را پیش ببرد که دستاوردی معنادار به فلسطینیها ارائه دهد، حتی اگر این امر تقریباً به طور قطع دولت فعلی نتانیاهو را از هم بپاشاند؟
در هر صورت، سعودیها تا زمانی که جنگ در غزه ادامه دارد، روابط خود را با اسرائیل عادی نخواهند کرد. در حالی که به نظر میرسد ارتش اسرائیل آماده پایان دادن به درگیری است، به ویژه به عنوان راهی برای تضمین آزادی گروگانهای باقی مانده، هنوز مشخص نیست که آیا نتانیاهو با این نقشه راه موافق خواهد بود یا خیر. با این حال، ترامپ به نتانیاهو گفته است که میخواهد جنگ تا زمان روی کار آمدن او تمام شود، بنابراین به نظر میرسد انگیزههایی که نخست وزیر در سر دارد تغییر کرده باشد.
نتیجه این که توافق عادی سازی روابط بین سعودی و اسرائیل منطقه را دگرگون خواهد کرد. اگر این امر در مدت کوتاه باقی مانده از دوره ریاست جمهوری بایدن محقق نشود، قطعا یکی از اهداف ترامپ در سال آینده خواهد بود؛ و حتی اگر غیرممکن باشد، نابودی حزبالله و حماس توسط اسرائیل، همراه با تضعیف ایران، میتواند ثبات بیشتر، اگر نه صلح، را برای منطقه به ارمغان بیاورد. حداقل، ایران علاقه کمتری به ایجاد مشکل خواهد داشت - مگر اینکه خود حکومت احساس کند از نظر وجودی تهدید شده است.
در صورت دستیابی به ثبات بیشتر در منطقه، رویکرد اسرائیل به کرانه باختری احتمالاً به یک موضوع اصلی تبدیل خواهد شد. اگر دولت ترامپ بخواهد در مقطعی به توافق با سعودیها دست یابد، باید اقدامی در مورد تلاشهای وزرای راستگرا، یعنی ایتامار بن گویر و بتزالل اسموتریچ برای خنثی ساختن تلاشها جهت تشکیل کشور فلسطینی انجام دهد. این به معنای پایان دادن به شهرکسازیهای مداوم و تلاش تندروها برای فروپاشی تشکیلات خودگردان فلسطین خواهد بود. همچنین آمریکا باید - به تنهایی و با کمک شرکای کلیدی عرب - برای اصلاحات واقعی تشکیلات خودگردان فلسطین، احتمالاً از طریق انتخاب یک نخست وزیر فلسطینی مستقل و قدرتمندتر اعمال فشار نماید. این هدف دولت اول ترامپ بود و من گمان میکنم که سعودیها، اماراتیها و دیگران اکنون بیشتر پذیرای اعمال فشار برای تحقق این مهم خواهند بود.
هرچند ممکن است بر خلاف انتظار عموم ناظران به نظر برسد، اما این شانس وجود دارد که منطقه در سال آینده باثباتتر شود. البته، اینجا خاورمیانه است، جایی که همه چیز همیشه میتواند اشتباه پیش برود. وضعیت ایران میتواند باعث شود که این کشور برای دستیابی به سلاح هستهای تعجیل نماید. اسرائیلیها ممکن است خروج از غزه را دشوار بیابند. ضعف اقتصادی در مصر میتواند بسیار مشکل سازتر شود؛ و حوثیها میتوانند به تهدید کشتیرانی بین المللی در دریای سرخ ادامه دهند یا در صورت عادی شدن روابط عربستان سعودی با اسرائیل، حملات موشکی علیه عربستان سعودی را از سر بگیرند. همه موارد فوق ممکن است. اینکه آیا دولت جدید میتواند از ضعف ایران برای دستیابی به ثبات بیشتر منطقهای استفاده کند یا خیر، یکی از بزرگترین آزمونهای پیش روی آن خواهد بود.